منم در کلبه ی تنهایی غم
کسی نیست برایم یارو یاور
منم در گوشه ای تنها نشسته
در این جمعم ولی تنها و خسته
همه مردم هستند ظاهرا دوست
رفیق و یاور و همدرد ماأن
ولی دیدی که ناگه خنجر از پشت
برآید بر دل دیوانه وارت
منم در کلبه ی تنهایی غم
که هر روز میشوم تنهاتر من
بذار تنهای تنها من بمانم
که این است سرنوشت روزگارم